امام صادق(ع) از منظر روایات معصومین(ع)
1. امام کاظم(ع): «کَانَ یُعْرَفُ مَوْضِعُ سُجُودِ أبِی عَبْدِ اللَهِ(ع) بِطِیبِ
رِیحِهِ؛ مکان سجده امام صادق(ع) با بوی خوشش شناخته میشد».[1]
2.مالک بن انس (فقیه مدینه و امام مالکیهای اهل سنت) می گوید: خدمت امام صادق(ع)
رسیدم و ایشان برای من متکایی گذاشتند و احترام زیادی کردند و فرمودند: ای مالک، من
تو را دوست دارم. پس این سخن باعث شادی من شد و خدا را حمد کردم. سپس مالک درباره
امام صادق چنین گفت: امام صادق(ع) از یکی از سه حال خارج نبود: یا در حال روزه بود
یا در حال نماز و یا در حال ذکر... . [2]
سخنان نورانی حضرت صادق آل محمد(ص)
1. «لَا یَتِمُّ الْمَعْرُوفُ إِلَا بِثَلَاثَهِ تَعْجِیلِهِ وَ تَصْغِیرِهِ وَ
سَتْرِهِ؛ نیکی کامل نمیشود، مگر با سه چیز؛ زود انجام دادن آن و کوچک شمردنش و
پنهان کردنش».[3]
2. «وَ أرْوَحُ الرَوحِ الْیَاْسُ مِنَ النَاس؛ بزرگ ترین آرامش ناامیدی از مردم
است».[4]
3. «مَنْ یَثِقْ بِاللَهِ یَکْفِهِ مَا أهَمَّهُ مِنْ أمْرِ دُنْیَاهُ وَ آخِرَتِه؛
هر کس از خدا بترسد خداوند نیازها و خواستههای دنیا و آخرت او را برآورده
میسازد».[5]
4. «مَنْ أَذَاعَ فَآحِشَةً کَانَ کَمُبْتَدِئِهَا وَ مَنّ عَیَّرَ مُؤّمِناً
بِشَیْءٍ لَمْ یَمُتْ حَتَی یَرْتَکِبَهُ؛ هر کس فاحشهای را گسترش دهد مانند کسی
است که آن را شروع کرده است و هر مؤمنی را برای گناهی سرزنش کند، نمیمیرد تا اینکه
خودش آن گناه را انجام میدهد».[6]
5. «بَرُّوا آبَآءَکُمْ یَبَرَکُمْ أَبْنَاؤُکُمْ وَ عِفُّوا عَنْ نِسَاءِ النَاسِ
تَعِفَّ نِسَاؤُکُمْ؛ بر پدران خود نیکی کنید تا فرزندان شما نیز بر شما نیکی کنند
و نسبت به زنان مردم عفت داشته باشید تا زنان شما نیز عفت داشته باشند».[7]
احادیث امام صادق(ع)
خداوند به بنده به خاطر محبت شدید او به فرزندش رحم میکند.[8]
جایگاه مردم را نزد ما از شمار روایاتی که از ما نقل میکنند، بشناسید.[9]
هر که در برادرش کار ناپسند ببیند و بتواند او را از آن بازدارد و چنین نکند، به
او خیانت کرده است.[10]
مرد برای اداره منزل و خانواده خود به سه خصلت نیاز دارد که اگر در طبیعت او
نباشد، باید خود را به تکلّف به آنها وادارد: خوشرفتاری، گشادهدستی سنجیده و غیرت
برای محفاظت از آنها.[11]
پیروان ما کسانی هستند که در کارهای نیک پیشقدمند و از اعمال بد خودداری
میکنند.[12]
بی رغبتی به دنیا موجب راحتی قلب و سلامتی بدن است.[13]
مؤمن از آهن سختتر است؛ زیرا اگر آهن در آتش گداخته شود، رنگش تغییر پیدا میکند
ولی مؤمن اگر کشته شود و دوباره زنده گردد و مجدداً او را بکشند، دل او از ایمان
برنمیگردد.[14]
چون خدا خیر بندهای را بخواهد، او را نسبت به دنیا بیرغبت و نسبت به دین
دانشمند و او را به عیوبش آگاه گرداند و به هر که این خصلتها داده شود، خیر دنیا و
آخرت داده شده است.[15]
اشاره/
رئیس مذهب
فاطره ذبیحزاده
حضرت امام جعفر صادق(ع)، رئیس مذهب جعفری در روز هفده ربیعالاول سال 83 هـ .ق چشم
به جهان گشود. پدرش امام محمد باقر(ع) و مادرش «ام فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابی
بکر است. حضرت صادق(ع) تا دوازده سالگی، معاصر جد گرامیاش حضرت سجاد(ع) بود و
مسلماً تربیت اولیه ایشان، تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفت. پس از رحلت امام چهارم،
نوزده سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر(ع) زندگی کرد و به این ترتیب،
31 سال از عمر شریف خود را در خدمت جد و پدر بزرگوارش که هر یک از آنان حجت زمان
خود و منشأ فیض الهی بودند، کسب نور فرمود. بنابراین، صرفنظر از جنبه الهی و
افاضات رحمانی که هر امامی آن را دارا است، بهرهمندی از محضر آن دو بزرگوار موجب
شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شمّ علمی و ذکاوت بسیار، به حد کمال علم و ادب
رسید و در عصر خود، بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید. پس از درگذشت پدر بزرگوارش،
34 سال نیز دوره امامت ایشان بود که در این مدت، «مکتب جعفری» را پایهریزی کرد و
موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی(ص) شد.
عصر امام صادق(ع) یکی از توفانیترین ادوار تاریخ اسلام است و سرشار از اغتشاش ها و
انقلابهای پیاپی گروههای مختلف است، به ویژه خون خواهان امام حسین(ع)، که سرانجام
همین انقلابها پایه شوم حکومت بنیامیه را ویران ساخت و مردم را از یوغ ستم آنان
نجات بخشید؛ ولی سرانجام بنیعباس با توطئه و مکر و فریب افکار عمومی، به ناحق از
این انقلاب بهره گرفتند و خلافت را تصاحب کردند. انتقال حکومت هزارماهه بنیامیه به
بنیعباس، پرهرج و مرجترین دورانی بود که زندگانی امام صادق(ع) را فراگرفته بود.
عصر آن حضرت، عصر برخورد مکتبها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود که از
برخورد ملتهای مسلمان با مردم کشورهای فتحشده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای
خارج به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده
بود. در این دوران حسّاس، کمترین کمکاری یا عدم هشیاری و تحرک پاسدار حقیقی
اسلام، یعنی امام صادق(ع)، خدای نکرده موجب نابودی و پوسیدگی آموزههای حیاتبخش
اسلام هم از درون و هم از بیرون میشد. امام در گیرودار چنین بحرانی میبایست از
یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمانان از الحاد و بدبینی و کفر و نیز مانع انحراف
اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین باشد و از سوی دیگر، شیعه را از اضمحلال و
نابودی برهاند؛ شیعهای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین، آخرین رمقها را
می گذراند. رجال و مردان باارزش شیعه، یا مخفی بودند و یا در زرق و برق حکومت غاصب
ذوب شده بودند و جرئت ابراز شخصیت نداشتند. حکومت جدید هم در کشتار و بیعدالتی،
دستکمی از حکومت اموی نداشت. زندگی پربار امام جعفر صادق(ع) مصادف با خلافت پنج
نفر از بنیامیه بود که هر یک به نحوی موجب تـألم و کدورت روح بلند امام معصوم(ع)
را فراهم میکردهاند و دو نفر از خلفای عباسی (سفاح و منصور) در بیداد و ستم، بر
امویان پیشی گرفتند، چنان که آن حضرت در ده سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی
بیشتری به سر برد و سرانجام به دست منصور دوانیقی، در 25 شوال 148 هجری قمری مسموم
شد و به شهادت رسید.
امام صادق(ع) و مهدویت
احادیث زیادی در باب مهدویت از امام صادق(ع) نقل شده که برخی از آنها در زیر آمده
است:
1. «اگر او (امام زمان) را دریابم تمام عمر به او خدمت میکنم».[16]
2. «در شب و روزت منتظر فرج مولایت باش».[17]
3. «آن که» به ما ایمان آورد و سخن ما را تصدیق کند و منتظر امر (فرج) ما باشد،
همچون کسی است که زیر پرچم قائم به شهادت برسد».[18]
4. «منتظر ظهور امام دوازدهم، مانند کسی است که در رکاب پیامبر خدا شمشیر کشیده است
و از ایشان دفاع میکند».[19]
5. «امام و پیشوای خود را بشناس که اگر امام را شناختی، ظهور زودتر روی دهد یا
دیرتر، تو را زیانی نمیرسد».[20]
6. «قائم ما خاندان پیامبر روز جمعه قیام میکند».[21]
7. «قائم ما را دو غیبت است؛ یکی طولانی و دیگری کوتاه. در غیبت نخستینش جایگاه آن
حضرت را شیعیان خاص او میدانند، و در غیبت دوم از جایگاه او کسی جز خدمتکارانش، که
بر دین اویند، آگاه نیست».[22]
گفتار مجری/سرسلسله مکتب
امشب شب شهادت صادق آل پیامبر است؛ شبی که خورشید مدینه دانش، چهره فروزانِ
اهلبیت و وارثِ علومِ رسالت، در ظلمتکده دورانِ منصور، به خونِ دل نشست. امشب
ستاره دیگری از آسمان ولایت فروچکید؛ ستارهای از سلاله پیامبر که عطر و بوی او را
میداد و مهابت و شکوه او را به یاد میآورد. معلمی بیمانند، که علم لدنی اش، چهار
هزار نفر و بلکه تمام سلسله فقاهت را خوشهچینِ خرمنِ خویش ساخته است و کتبِ فقهی
را سرمست از گلستان بیمانند احادیثش!
امام جعفر صادق(ع) همچون پدران بزرگوار خویش، دریای علم الهی بود و چشمه جوشان
انوار آسمانی؛ ولی آن حضرت با اندک فرصتی که از نزاع میان امویان و عباسیان به دست
آورد، توانست گوهرهای معارف و علوم الهی و قرآنی را در میان شیعیان بپراکند و کلام
امامیه را بنیان نهد. از سوی دیگر، چون دوران آن حضرت مصادف با پیدایش فرقههای
مختلف و ازجمله پیدایش مذاهب اربعه بود و هر گروهی خود را به یکی از فرقهها منتسب
میکردند، شیعیان نیز نام مذهب خویش را «جعفری» نهادند و امام صادق(ع) را به عنوان
«رئیس مذهب» معرفی کردند.
گرچه شیعیان، امام صادق(ع) را رئیس مذهب خود مینامند؛ اما معنایش این نیست که این
مذهب را آن حضرت ابداع و اختراع فرمودهاند؛ بلکه مذهب همان مذهب رسول خدا(ص) است
که تمام امامان دوازدهگانه، پیرو، مبیّن و مروّج همان مذهب که اسلام حقیقی است
بودهاند. اجتهاد به رأی نکردهاند و دین را از روی قیاس و ظن به دست نیاوردهاند.
شیعه، همان گروهی هستند که به نقل از شیعه و سنّی، تفسیر آیه «اوُلئِکَ هُمْ
خَیْرُالْبَرِیَّةِ»[23] هستند،[24] که پیامبر در موردشان فرمود: «ای علی! خداوند
گناهان شیعیان و دوستداران شیعیان تو را بخشیده است»[25] و نیز فرمود: «تو و
شیعیانت در حوض کوثر بر من وارد میشوید؛ درحالیکه سیراب شدهاید و صورتتان سپید
است و دشمنان تو تشنه و در غل و زنجیر بر من وارد میشوند».[26]
برای شناختن عظمت یک استاد، معمولاً دو راه پیش رو داریم؛ یکی شناختن آثار و کلمات
او و دوم شناختن شاگردان و تربیتشدگان مکتبش. کلمات و آثار و احادیث بسیاری که از
استاد بینظیر دین، امام جعفر صادق(ع) نقل شده، آن قدر پربار و گران بهاست که
قطرهای از آن، تشنگان علم و دین را سیراب میکند و راهگشای گمشدگان طریق هدایت
خواهد شد. و اما شاگردان آن حضرت بیش از چهارهزار نفر بودند که امام هر یک از آنان
را در رشتهای که با ذوق و قریحه او سازگار بود، تشویق و تعلیم مینمود. شاگردان
دانشگاه بزرگ جعفری، منحصر به شیعیان نبود؛ بلکه از پیروان اهل سنت و جماعت نیز از
مکتب آن حضرت برخوردار میشدند؛ به گونهای که پیشوایان مشهور اهل سنت، بیواسطه و
باواسطه، از شاگردان آن امام بزرگوار بودند.
حوزه وسیع علمی امام صادق(ع)، شاگردان بزرگ و برجستهای را در رشتههای مختلف علوم
عقلی و نقلی آن روز تربیت کرد که هر یک از این شاگردان، شخصیتهای بزرگ علمی و
چهرههای درخشانی بودند. از میان این شاگردان میتوان هشام بن حکم را نام برد که
دانشمندی برجسته، متکلمی بزرگ، دارای بیانی رسا و شیرین و در فن مناظره زبردست بود.
نیز «جابربن حیان» که از نوابغ بزرگ دنیای اسلام است؛ او در همه علوم و فنون و
بهویژه علم شیمی، نوشتههای زیادی دارد که در همه رسالههای خود نقل میکند که
«جعفر بن محمد به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد.» از اکتشافات او تیزآب و
الکل است و در دوره رنسانس، 300 رساله از جابربن حیان به زبان آلمانی ترجمه شد که
در کتاب خانههای برلین و پاریس ضبط است.
امام ششم، مانند پدران بزرگوارش در کلیه صفات نیکو و سجایای اخلاقی، سرآمد روزگار
بود. حضرت صادق(ع)، دارای قلبی روشن به نور الهی بود و در احسان وانفاق به
نیازمندان مانند اجداد خود بود. دارای حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان
بود. با کمال فروتنی و در عین حال مناعت طبع، کارهای خود را شخصاً انجام میداد و
در برابر آفتاب سوزان حجاز، بیل به دست می گرفت و در مزرعه خود کشاورزی میکرد.
زلال قلم
بغضِ غریبی گلوی عالم را میفشارد و سنگینی داغی جان سوز بر قلب زمین زخم میزند.
ملائک، کوچه پس کوچههای مدینه را در پیِ مرد بینظیری میگردند که محضرِ مبارکش،
منبع فیض آسمانی بود؛ اما چه سود که اینک خوشههای زهرآگینِ کینه منصور، قلب سپیدش
را هزارپاره کرده است.
به ستارهها بگویید دیگر ماه صادقانهشان طلوع نخواهد کرد!
شبهای تیره عراق آرام بگیرد که دیگر مأمورین سیاهدلِ عباسی، از دیوارهایِ خانه
ولایت بالا نمیروند و جانشینِ خدا را از سجاده نماز، با سروپای برهنه به دربارِ
جور نمیبرند!
بار دیگر امامی در سوگِ پدر شهیدش مینشیند و لحظههای تلخِ وداع آن دو، بر
شانههای تاریخ هجوم میآورد. ثانیههای واپسین است. تمام فرزندان و نزدیکانِ امام
صادق(ع) گرداگرد بسترش حلقه زدهاند. امام برای آخرین بار چشم میگشاید. تن رنجورش،
برای همراهی ِ ملائک بیتاب است؛ اما زبانش برای گفتنِ آخرین وصیتِ پدرانه
بیتابتر! لب میگشاید و میفرماید: «به شیعیان ما بگویید شفاعت ما به آنان که
نماز را سبک میشمارند، نخواهد رسید».
لقبش صادق بود و تمام گفتار و احادیثش صادقانه. وقتی بزرگواری و صداقتش مثل آفتابِ
اول صبح میدرخشید، حتی کوردلترین دشمن اهلبیت هم به سپیدی صفاتش گواهی میداد.
وقتی چشمه علم و دانش جعفری، بیامان میجوشید، خواه مسلمان یا مجوس و مسیحی، از
گرداگردِ عالم به محضر درسش میشتافتند. رؤسای مذاهب در محضرش زانوی ادب میزدند و
سرکشترین دشمنانِ خدا، به مقام شامخ او اعتراف میکردند. اینک چگونه شیعه به رئیس
مذهب خود مباهات نکند؛ حال آنکه وسعت این مکتب الهی، شرق و غرب عالم را در زیر پرچم
حقانیت خود گرد آورده است.
امشب، موسی بن جعفر(ع) بر بالین پدر، سر بر خاک یتیمی مینهد و شالِ سیاه عزا بر
گردن شاگردانِ «مکتب جعفری» حلقه میزند. کوچههای مدینه داغدارند و بقیع،
چشم انتظار آخرین مسافر خویش است. بقیع، بقعهای خاموش و تاریک؛ بقیع، آشنایی غریب؛
بقیع، مزار بیچراغ و فانوسی که مظهر مظلومیت هزارواندی ساله است. در بقیع، روضه
لازم نیست، خودش مرثیه مجسم است.
شعر
امامِ صادق
ای چراغ دانشت گیتیفروز
تا قیامت پیشتاز علم روز
آفرینش را کتاب ناطقی
اهل بینش را امامِ صادقی
نور دانش از چراغ علم تو
لاله میروید ز باغ حلم تو
اهل دانش سائل کوی تواند
تشنهکامان لب جوی تواند
خضر در این آستان هویی شنید
بوعلی زین بوستان بویی شنید
قلب هستی شد منیر از این چراغ
بوبصیر آمد بصیر از این چراغ
مکتب فضلت مفضّل ساخته
شورها در اهل فضل انداخته
شعله در دست غلامت رام شد
صبح باطل از هشامت شام شد
آسمان معرفت خاکِ دَرت
سائل درس زُرارهپرورت
ای فروغت تافته در سینهها
روشن از تصویر تو آیینهها
تا تو هستی پیشوای مذهبم
ذکر حق آنی نیفتد از لبم
مذهبم را بر مذاهب برتری است
ایده و مشی و مرامم جعفری است
از تو دل دریای نور داور است
چون بِحار مجلسی پر گوهر است
شیعه باشد تا قیامت روسفید
کز تواش پیریست چون شیخ مفید
مشعل تقوا و دینداری ز توست
شیخ طوسی شیخ انصاری ز توست
گوهر بحرالعلوم از بحر توست
ابن شهر آشوبها از شهر توست
مکتبت شیخ بها میپرورد
سید طاووسها میپرورد
این شعار ما به هر بام و دریست
اهل عالم! مذهب ما جعفریست
[ذبیحالله احمدی]
کوتاه و گویا
ششمین امام، با سخنانی حکیمانه، منطقی استوار و علمی سرشار، برگزیده روزگار بود و
بنده شایسته پروردگار.
شهادت مرد آسمانی مدینه، چشمه جود و سخاوت، کوه حلم و بردباری، تجسم اخلاص و صبر
و دریای عمیق علوم لدنی را بر پیروان آن حضرت تسلیت میگوییم!
کدام معلم است که به اندازه تو، شاگردان مکتب حق پرورانده باشد؟ کدام حوزه دینی
است که نام مبارک تو بر تارک آن نقش نبسته است؟ کدام فقیه است که درگلستان احادیثِ
تو، به گلچینی نیامده باشد و کدام کتاب فقهی است که عطر صادق آل محمد از آن به
مشام نرسد؟
امام ششم شیعیان میفرماید: «هر کس حدیث ما را در میان مردم نشر دهد و آن را در
دل شیعیان ما استوار سازد از هزار عابد بافضیلتتر است».[27]
«سه چیز است که مردم به آنها نیاز دارند: امنیت، عدالت و رفاه.»[28] امام جعفر
صادق(ع)
پیشوای ششم میفرماید: «محبوبترین برادرم کسی است که عیبهایم را به من هدیه
کند».[29]
امام صادق(ع) ناصر حقیقت دین بود، در زمانهای که باطل لباس حق پوشیده و گرگِ جان
و ایمان ِمردم در هیئتِ خلفایِ عباسی، به لباسِ شبانیِ دین درآمده بود.
«مدینه» همچنان مظلوم است و ... «بقیع» مظلومتر! رنجنامه نانوشته شیعه، بر خاک
و سنگ این مزار، گویاتر از هر زمان به شِکْوه و شهادت ایستاده است.[30]
آوردهاند که...
ودیعه خدا
فاطمه بختیاری
مدتها بود که سؤالی ذهنش را مشغول کرده بود. از چند نفر که در علم زبانزد بودند،
پرسیده بود؛ اما جواب درستی به او نداده بودند. همه خانه جعفر بن محمد را نشانش
دادند و مرد با عجله به آنجا رفت.
امام با خوشرویی از مرد پذیرایی کرد. مرد با خودش گفت: امروز جواب سؤالم را
میگیرم.
و پیاله شیر را برداشت و خورد. مرد به چهره آرام امام نگاه کرد:
مگر حضرت علی(ع) در دین خدا قوی و قدرتمند نبود؟!
امام(ع) با اطمینان جواب داد: بله.
مرد لبخندی زد و ادامه داد: پس چرا آن حضرت وقتی با کافران و منافقان می جنگید،
بعضی از آنان را نمیکشت؟
امام(ع) قرآن را در دست گرفت و فرمود: یک آیه مانع می شد.
مرد تعجب کرد. آیات جهاد و ثواب مبارزه با دشمنان دین خدا را میدانست. صدای خوش
امام(ع) در فضا پیچید: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ
عَذَابًا ألِیماً؛ اگر [کافر و مؤمن] از هم متمایز میشدند، قطعاً کافران را به
عذاب دردناکی معذب میداشتیم.»[31] مرد معنی کلمات را با خودش زمزمه کرد.
امام(ع) فرمود: خداوند امانتهایی در نسل این کافران و منافقان قرار داده است.
(جدم) هرگز پدرانی را که در نسل آنها ودیعههای خداوند بود، نمیکشت.
مرد با چشمهای متعجب به امام نگاه میکرد. امام سخن را ادامه داد:
«قائم ما اهل بیت آشکار نمیشود، تا این ودیعهها آشکار گردند».[32]
توحید
موقع غروب آفتاب بود. «مفضّل» در گوشهای از مسجد پیامبر نشسته بود و در فکر فرو
رفته بود که ناگهان چشمش به «ابن ابیالعوجا» افتاد که آمد و در نزدیکی او نشست. او
یکی از زندیقان زمانه بود. هنوز مدتی نگذشته بود که یکی از دوستانش هم به او پیوست
و سر حرفهایشان باز شد. مدتی با هم گفتوگو کردند و سرانجام حرفشان به آنجا رسید
که جهان، خالق و مدبّری ندارد. و همه چیز خود به خود به وجود آمده و پیوسته چنین
خواهد بود. مفضل که تا آن لحظه ساکت نشسته بود و فقط گوش میداد، از شدت عصبانیت از
جا برخاست و به سمت آن دو رفت. سخنان واهی آن دو کافر او را خشمگین کرده بود.
گفت: ای دشمن خدا، ملحد شدی و خداوندی را که تو را به نیکوترین ترکیب آفریده و به
این حد رسانده، انکار کردی؟
«ابن ابیالعوجا» گفت: «ای مرد! اگر تو از متکلمانی، با تو به روش آنها سخن
میگویم، اگر ما را محکوم کردی، از تو پیروی میکنیم. اگر تو از یاران جعفر بن محمد
هستی، او با ما این طور سخن نمیگوید. او از این گونه سخنان، بیش از این، از ما
شنیده، ولی دشنام نداده است و هرگز خشم بر او چیره نشده و از ادب خارج نگشته است.
سخنان و دلایل ما را میشنود تا آنجا که هر چه در دل داریم بیان کنیم، زمانی که
گمان میبریم بر او پیروز شدهایم، با کوتاهترین کلام، حجت را بر ما تمام میکند؛
به گونهای که از پاسخ دادن باز میمانیم. اگر از پیروان او هستی، چنان که شایسته
اوست با ما سخن بگو»!
مفضّل غمگین شد. دلش از آن همه کفر و شبهه به درد آمده بود. وقتی به حضور امام
رسید، آن حضرت هم اندوه را در چهرهاش دید و علت را پرسید. مفضل سخن آن دو نفر را
برای امام گفت. امام فرمود: «برای تو از حکمت آفریدگار در آفرینش جهان و حیوانات و
درندگان و حشرات و مرغان و هر جانداری از انسان و چهارپایان و گیاهان و درختان
میوهدار و بیمیوه و خوردنی و غیرخوردنی بیان خواهم کرد، چنان که عبرتگیرندگان از
آن عبرت بگیرند و بر معرفت مؤمنان افزوده شود و ملحدان و کافران در آن حیران
بمانند.»[33] بعد از آن، مفضّل چهار روز پیاپی به محضر امام(ع) رسید و امام
صادق(ع)، رازهای نهفتهای در علوم طبیعی برایش گشود که برای دانشمندان امروز هم
مایه اعجاب است و کتاب «توحید مفضّل» نتیجه همان چهار روز محضر درس امام صادق(ع)
است.
ابوحنیفه می گوید: روزی منصور، خلیفه عباسی مرا خواست و گفت: «مردم شیفته جعفر بن
محمد شدهاند، مجموعه ای از مسائل مشکل برای او در نظر بگیر تا بتوانی او را محکوم
کنی.» من چهل مسئله مشکل آماده کردم و نزد منصور رفتم. وقتی وارد مجلس او شدم، دیدم
جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته است. موقعی که چشمم به او افتاد، چنان تحت تأثیر
عظمت و ابهّت او قرار گرفتم که این حالت از دیدن منصور در من ایجاد نشد.
سلام کردم و با اشاره منصور نشستم. منصور رو به آن حضرت کرد و گفت: «این ابوحنیفه
است.» امام پاسخ داد: «میشناسمش.» منصور به من گفت: « ای ابوحنیفه! مسائل خود را
با ابوعبدالله در میان بگذار.» من شروع به طرح مسائل کردم. هر مسئله ای که
میپرسیدم امام پاسخ میداد: عقیده شما دراین باره چنین و عقیده اهل مدینه چنان و
عقیده ما چنین است. او در برخی مسائل موافق ما، در برخی موافق اهل مدینه و گاهی
مخالف هر دو بود. به این ترتیب چهل مسئله را مطرح کردم و آن حضرت همه را پاسخ داد.
وقتی به اینجا رسیدیم به امام اشاره کردم و گفتم: «دانشمندترین مردم، آگاه ترین
آنها به اختلاف مردم در فتاوا و مسائل فقهی است».[34]
پی نوشت:
[1]. الکافی، ج 6، ص511.
[2]. بحارالانوار، ج47، ص160.
[3]. همان، ج75، ص201.
[4]. همان، ج75، ص249.
[5]. همان، ج75، ص281.
[6]. مستدرکالوسائل، ج9، ص111.
[7]. الکافی، ج5، ص554.
[8]. همان، ج6، ص50.
[9]. میزانالحکمه، ح3339.
[10]. الامالی صدوق، ص343.
[11]. تحفالعقول، ص322.
[12]. احمد احمدی بیرجندی، چهارده اختر تابناک، زندگی امام صادق(ع).
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. همان.
[16]. نعمانی، الغیبه، ص245.
[17]. همان.
[18]. بحارالانوار، ج98، ص159.
[19]. همان، ج27، ص138.
[20]. همان، ج52، ص141.
[21]. همان، ج52، ص279.
[22]. میزانالحکمه، ح 1178.
[23]. بیّنه: 7.
[24]. جلالالدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، منشورات مکتبه آیت الله
مرعشی، ج 6، ص379.
[25]. ابن حجر هیثمی المکی، الصواعقالمحرقه، مکتبه قاهره، 1385، چ 2، ص232.
[26]. همان؛ غلامحسن محرمی، تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری، انتشارات
مؤسسه امام خمینی(ره)، ص45.
[27]. بحارالانوار، ج2، ص145.
[28]. تحفالعقول، ص320.
[29]. همان، ص366.
[30]. قطعات، جواد محدثی.
[31]. فتح: 25.
[32]. منبع داستان: محمد محمدی اشتهاردی، داستانهای شنیدنی.
[33]. مقدمه کتاب توحید مفضل.
[34]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج47، ص217.